دکتر میم

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است..

دکتر میم

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است..

بسم الله النور..
اینجا وبلاگ یک آدم در حال شدن است..
با اعتباریات بسیار..
دکتر شدن..
عاشق شدن..
آدم شدن..

آخرین مطالب

فاصله ی ما زیاد است..

از بهشتی که تو به مرا به تماشایش بردی..

تا جهنمی که من برای خویش ساختم..

 

 

 

وحالا از خودم به تو پناه آورده ام..

ای عزیز بزرگوار..

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۵

خدایا..

این پایین یک نفر مضطر شده..

خدایا منو ببین..

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء..

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۶

خیال کن که غزالم

بیا و ضامن من شو

بیا که آتش صیاد

از زبانه بیفتد..




توی دعاها از خدا میخوایم که والصفح الصفح الجمیل..یعنی خدایا ورق برگردون..یه صفحه جدید بیاد رو..یه صفحه ی  جدید زیبا..

خدایا..

امشب..

توی لحظات آخر..

والصفح الصفح الجمیل..


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۳:۵۲

حدیثی از امام صادق(علیه سلام) هست که فرموده اند حقیقت شب قدر فاطمه(سلام ا..علیها) است..

حقیقت شب قدر..

شب رفتن حضرت امیر(علیه سلام)

 

 

 

همین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۸

گذشت..دوره ی اطفال تموم شد..با تمام خاطراتش..

امروز امتحان نظری رو هم دادیم..

نمیدونم چرا حالم این طوریه؟ یه بغض بزرگی از صبحه توی گلومه..دلم گرفته.. و شاید دلتنگه..نمیدونم..


بی تابم..

جای خالی کسی توی دلم هست که داره منو از پا در میاره..

جای خالی تو خداوند بی نهایت من..

جای خالی محبت تو..


خدایا..

اگر این رمضان هم بگذره و این دل بیچاره مرحمی پیدا نکنه من چه کنم..؟


خدایا..

تو رو قسم میدم به صاحب بزرگ این شبها..تنهام نذار..نجاتم بده..

خدایا..

این من واین دلم و این زندگی من..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۵

وقتی که در جنگ نهروان پیروزی حضرت امیر -علیه سلام - نزدیک شد لشکر معاویه با حیله ی عمروعاص قرآن بر نیزه کردند و با هوچی گری و شانتاژ تبلیغاتی کار جنگ را به جایی رساندند که یاران حضرت سست شدند و از ادامه جنگ با قرآن سرنیزه ها ترسیدند..

و بعد کار به مذاکره کشید..

کار علی-علیه سلام-..

به مذاکره با معاویه..

و بعد از اینکه  با زور مذاکره را تحمیل کردند ابوموسی اشعری را هم به امام تحمبل کردند وبعد..

امام در هنگامه ی مذاکره نامه ای برای ابوموسی مینویسند با این مضمون:

ای ابوموسی بدان که شقی است هرکس بر اساس تجربه اش عمل نکند..سابقه ی این قوم را هنگام مذاکره فراموش نکن..

این کلیپ را ببینید حتما..

http://bayanbox.ir/info/7515244169417394355/Clip-Panahian-AzKojaAqazShod

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۱۴:۴۰

انسان قبل از بدن مشخصات فردی ندارد و اگر عوارض آن را بگیریم چیزی جز نوع انسان باقی نمی‌ماند که آن نیز عقل است.

 

اگر عوارض این بدن مادی و جسم را ار انسان بگیرند فقط عقل میماند..نوع انسان..یعنی همان اسم جنس مطلق..

 

خدایا

میخواهم از این خودیت و شب و روز گرد کعبه ی من گشتن خلاص شوم..خودت نجاتم بده..خودت درمان کن دردی را که نشانم داده ای..

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۳۳

نوشتن همیشه کار شیرین زندگی من بوده و هست..همان چیزی که دلم را آرام میکند و احساساتم را تخلیه..


برای خدا زیاد می نویسم..حرفهای درونی ام را..دلم میخواهد ثبت شوند. عجیب است ولی گاهی احوالات خوب آدم هم فراموش میشوند..

به خودت می آیی و میبینی از عشق و شور قدیمی ات چیزی در دلت باقی نمانده..حتی از عشقی که پشتوانه ات بوده..



خداوندا..خدای بزرگم..

وقت بیماری عجز آدمها خوب روشن می شود. فرقی نمیکند یک فرد مشهور پولدار باشد یا یک مرد فقیر کشاورز..وقت بیماری همه عاجزند. داروها و درمانها یکی است ولی معلوم نیست که چرا فردی بهبود می یابد و دیگری راهی دیار باقی می شود..

وقتی آدمها را توی اتاق آی.سی.یو می بینم که چگونه بی دفاع و عاجز حتی از نفس کشیدن شده اند..کسانی که شاید تا ساعتی پیش در حال خوشگذرانی توی سفر یا کنار خانواده شان بوده اند از دنیا سیر میشوم..خنده ام میگیرد از تمام آرزوهایم..ازتمام رویاهام..

همه اش به دست توست..

همه ی ما..تمام ما..تویی که نقش میزنی بر این صفحه..و ما عبدی اسیر و به شکلی عجیب غافلانه مغرور..


خداوندا..

منم..

عبد تو..

عبد تو..

عبدت..

خودت به داد دلم برس..


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۲

 

 

همش بازیه..سر خودمون گرم کردیم..دنبال هم میریم..عاشق میشیم..متنفر میشیم..غصه میخوریم..پیش مشاور میریم.. درد دل میکنیم..باهم غصه میخوریم دوباره..

خوشحالیم گاهی..گاهی نگران..

همش بازیه..

میدونم اون عزیز بزرگوار..همه ی اینارو طراحی کرده که ببینه کدوممون این وسط ، توی شلوغیهای این دنیا ، وسط اداهای عاقلانه مون، وسط حرفای روشنفکریمون، وسط نگرانیهای مثلا خیرخواهانه مون.. فقط اونو  می بینیم

دلمون فقط با خودشه..حواسمون فقط به اونه..کدوممون یادش نمیره که همش بازیه..

 

اللهم..

یادم نمیره که چقدر قشنگ و لطیف دستم رو گرفتی و از وسط داستانهای اینجا بردی و نشوندی به تماشای خودت..به تماشای عشق خودت..یادم آوردی که همه کاره تویی..که همش بازیه..

که هیچکس هیچ حرکتی نمیکنه مگر با اجازه ی تو..در راستای طراحی تو..هیچکس..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۱

اول:امروز امتحان تیوری اعصاب داشتیم..گذشت..به احتمال زیاد به خیر و خوشی!

 

 

دوم:خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست

پوششی بر سر صد عیب نهان می دارم..

این بیت رو اتفاقی از توی حافظم پیدا کردم..بدجور وصف حال این روزام بود

 

سوم:خدای بزرگ من..شعبان داره میره..دستم خالیه. به دادم برس

 

آخر:امروز روز سوم از چله ی زیارت حضرت مادره..به یاد شهید هادی..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۰