دکتر میم

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است..

دکتر میم

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است..

بسم الله النور..
اینجا وبلاگ یک آدم در حال شدن است..
با اعتباریات بسیار..
دکتر شدن..
عاشق شدن..
آدم شدن..

آخرین مطالب

سال نو شد..

امسال ولی برای من بوی عید خیلی کم بود..مثل قبل ترها نبود..

قبل ترهایی که با آغاز هرسال کلی برنامه می ریختم و قرار جدید با خودم می گذاشتم..

فرصتی می یافتم برای شروع دوباره..خالی از خود..

 

 

فاصله گرفته ام..

از خودم..

 

 

لحظات تحویل سال داشتم زیارت حضرت زهرا(سلام الله عایها ) را میخواندم..اتفاقی.. به فال نیک می گیرم..

خداروشکر..

 

خیلی هوس بهشت زده به سرم..هوس راه رفتن توی مناطق جنگی جنوب..هوس زندگی..

چقدر اینجا بوی مردگی می دهد..

 

 

 

 

پ.ن:شادی از تقویمم بی تو رفت و برنگشت

انتظارت منو کشت..توی سالی که گذشت..

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۱۳

پیرزن خیلی پیر بود..رنگش خیلی پریده بود.. سفید سفید بود..موهایش هم سفید بود و خیلی تنک

به سختی راه می رفت حتی..

 

دیابت داشت.قندش خیلی بالا بود...کلیه اش نارسا شده بود..تمام آب بدنش  از دست رفته بود..

 از یک روستای دور آمده بود..

استاد نگران گفت که باید بستری بشود..

ولی پیرزن گفت که نمی شود..که نمی تواند..

میگفت بچه ام درخانه تنهاست..نمی تواند غذا بپزد.بلد نیست چایی درست کند..

من باید بروم..

هرچقدر استاد و همه ی ما وحتی آن دختر باکلاس شهری اش اصرار کردیم قبول نکرد..

میخواست برود..دلش نگران بچه اش بود..

دست آخر هم رفت.

گرچه عصبانی بودم. هم از دست خودش..هم از دست آن بچه ی توی خانه اش..که بلد نبود غذا بپزد وچایی درست کند..

 

ولی جایی ته دلم این عشق عجیب آزاردهنده را تحسین کردم..

همین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۰۸

 

 

میشود..

 

در زندگی هر آدمی  ممکن است روزی فرابرسد که عشقی تمام وجودش را بگیرد..حالا آن عشق میتواند عشق به یک وسیله و ..باشد تا عشق به یک انسان و شاید برتر..

عشق به بی نهایت..به انسانیت..به حقیقت..

میتواند روزی برسد که تو به جایی برسی که تمام وجودت معنا شود..

تو بشوی معنای خلقت آدمیان

میشود..

 

 

 

 

فاصله ام تا این شدن ها بی نهایت است

ولی قلبم برای رسیدن به این آرزو سخت بی قرار..

پروردگارم..

از سمت تو هیچ زیاد نیست این لطف..

امیدم به توست..فرصتم کم است.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۰۰

همیشه به وبلاگ نویس هایی که یک مخاطب خاص داشته اند لای سطرهایشان حسودیم میشده..گرچه خودم هم داشته ام گاهی..

وحالا مخاطب خاص من تویی آقا..

که قلب مرا -یک جا- برده ای!

خواستم اگر روزی..جایی.. گذرت به اینجا افتاد بدونی این مخاطب خاص بودن تو هم یکی از دلایل دیگه ی منه برای اطمینان دل..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۵۷

وقتی در زیارت عاشورا میگوییم: علیک منی سلام الله..

یعنی خدا مارا آفریده و گفته سلام مرا به حسین برسانید..(علیه سلام)..

آیت الله جوادی آملی..


خواندن کتاب پنجره های تشنه..و خواندن این عبارت که جایی در خاطرات روز دهم آذر انگار ثبت شده بود، حالم را خیلی خوب کرد..

خداروشکر که زنده ایم به عشقت ارباب..




پ.ن: حرم بودم..حرم امام رئوف و باران و اذان صبح و..زنده ام کرد..

پ.ن.2: شکر.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۴۲

برای عاشق شدن چه چیزی لازم است؟ قبل ترها فکر میکردم کسی لازم است که دوستت بدارد. کسی که حقیقی دوستت بدارد.. نه برای خط وخال و ابرو..

 

ولی..نه..گذر زمان به من نشان داد که اینگونه نیست..

برای عاشق شدن تو لازمی. دل تو لازم است.. دلی که از خود گذشته باشد..دلی که از سطح معمولی زندگی بالاتر آمده باشد..که عشق حقیقی را وسعت داشته باشد..در یک کلام

عشق را کسی می فهمد که اهل باشد

همین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۱

واقعا نمیدونم..بعد از این همه مدت که ننوشتم چی باید بنویسم..توی این مدت اتفاقات زیادی افتاده..چیزهایی که برای من دور از ذهن بود و مدتها منتظرشون بودم..

ولی نه..چیزی که الان میخوام بنویسم درباره ی یک درده ..درد کشته شدن اون همه مسلمان..توی منا

جلوی چشمان امام زمان(عج)..

وقتی من که یه مسلمان معمولی ام..فقط با شنیدن خبر و دیدن عکس و فیلم اینقدر حالم بده..نمیتونم لحظه ای فراموش کنم..پس امان از قلب آقامون..

حالم خوب نیست

البته روزهای خیلی خوبی رو دارم پشت سر میگذارم..

روزهایی که هر لحظه ش شکر داره..هزاران مرتبه شکر..

اول ذی حجه عقد کردیم..ساعت یازده و چهل دقیقه صبح..

اونقدر اتفاقات و داستان داشتم که نمیدونم کدومش رو باید نوشت..

فقط میدونم خدای من بی نهایت بزرگ و مهربانه..از خودش میخوام که توی تمام مراحل این دنیا دستم رو بگیره..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۸
الان یک سال می گذرد..

از روز میلاد شما..از آن اتفاقی که دلم را آرام تر کرد..

حالم خوب است حالا..

به لطف شما..

 

 

آقای مهربان من و یا کریم ها

 

ای یاد تو پناه دلم از قدیم ها

 

ای آخرین امید دل بی قرار من

 

دست مرا بگیر در انبوه بیم ها

 

چه چیزی قشنگ تر از قدم زدن توی صحن شما وجود دارد آقای رئوفم..

مرا بطلب..

و خودت اجازه بده..

و به نور خویش برکت بخش بر زندگی ام..

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۳۷

دارم فکرمیکنم..

به اینکه اصلا نوشتن چه فایده ای داره..چرا این وبلاگ رو زدم..

چرا تصمیم گرفتم جایی باشه برای بیان احساسم..حال بدم..نمیدونم..

 

ولی میدونم که نیاز دارم فکرکنم..

درباره همه چیز..

 

خدایا من سخت عاجزم..

خودت یاریم کن.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۳۸

اعتراف میکنم که آنچه در دلم بوده عشق تو نبوده..حداقل به خلوصی که خیالش را داشتم نبوده..

اعتراف میکنم که تو بزرگترین عشق جهانی..

اعتراف میکنم که هیچم!

هیچ..

 

 

 

آمده ام که همینطور در لفافه خواهش کنم که دلم را محکم کنی..

همینطور آرام خواهش کنم که مرا در آغوش گرم یاد خویش جای دهی..

همینطور بی کلام خواهش کنم مرا از آن برزخ به بهشت حضورت منتقل نمایی..

 

صداکن مرا..

صدای تو خوب است..

صدای تو خوب است..

 

وذالنون اذ ذهب مغاضبا

فظن ان لن نقدر علیه

فنادی فی الظلمات

ان لا اله الا انت

سبحانک

انی کنت من الظالمین

فاستجبنا له

و نجیناه من الغم

وکذلک ننجی المومنین..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۱